مرغابی یا عقاب؟

وقتی به نیویورک سفر کنید، هنگامی که پس از خروج از فرودگاه، قصد گرفتن یک تاکسی را داشته باشید اگر یک تاکسی برای رسیدن به مقصد بیابید شانس به شما روی آورده است ، اگر راننده ی تاکسی شهر را بشناسد بخت یارتان است و  اگر راننده عصبانی نباشد با حسن اتفاق مواجه هستید.

 

هاروی مک کی می گوید:

روزی پس از خروج از فرودگاه، به انتظار تاکسی ایستاده بودم که راننده ای با پیراهن سفید و تمیز و پاپیون سیاه از اتومبیلش بیرون پرید، خود را به من رساند و پس از سلام و معرفی خود گفت: «لطفا چمدان خود را در صندوق عقب بگذارید.» سپس کارت کوچکی را به من داد و گفت:

 

لطفا به عبارتی که رسالت مرا تعریف می کند توجه کنید.

بر روی کارت نوشته شده بود:

در کوتاه ترین مدت، با کمترین هزینه، مطمئن ترین راه ممکن و در محیطی دوستانه شما را به مقصد می رسانم.

راننده در را گشود و من سوار اتومبیل بسیار آراسته ای شدم. پس از آن که راننده پشت فرمان قرار گرفت، رو به من کرد و گفت:

پیش از حرکت، قهوه میل دارید؟ در اینجا یک فلاسک قهوه معمولی و یک فلاسک قهوه رژیمی هست.

گفتم:

نه، قهوه میل ندارم، اما با نوشابه موافقم. راننده پرسید:

در یخدان هم نوشابه دارم و هم آب میوه، کدام را میل دارید؟

و سپس با دادن مقداری آب میوه به من، حرکت کرد و گفت:

اگر میل به مطالعه دارید مجلات تایم، ورزش و تصویر و آمریکای امروز در اختیار شما است.

آنگاه، بار دیگر کارت کوچک دیگری در اختیارم گذاشت و گفت:

این فهرست ایستگاههای رادیویی است که می توانید از آنها استفاده کنید. ضمنا من می توانم درباره بناهای دیدنی و تاریخی و اخبار محلی شهر نیویورک اطلاعاتی به شما بدهم وگر نه می توانم سکوت کنم. در هر صورت من در خدمت شما هستم.

از او پرسیدم:

چند سال است که به این شیوه کار می کنی؟ پاسخ داد:

2 سال.

پرسیدم:

چند سال است که به این کار مشغولی؟

جواب داد:

7 سال.

پرسیدم 5 سال اول را چگونه کار می کردی؟

گفت:

از همه چیز و همه کس،از اتوبوسها و تاکسیهای زیادی که همیشه راه را بند می آورند، و از دستمزدی که نوید زندگی بهتری را به همراه نداشت می نالیدم. روزی در اتومبیلم نشسته بودم و به رادیو گوش می دادم که وین دایر شروع به سخنرانی کرد. مضمون حرفش این بود که:

مانند مرغابیها که مدام وک وک می کنند، غرغر نکنید، به خود آیید و چون عقابها اوج گیرید.

پس از شنیدن آن گفتار رادیویی به پیرامون خود نگریستم و صحنه هایی را دیدم که تا آن زمان گویی چشمانم را بر آنها بسته بودم. تاکسیهای کثیفی که رانندگانش مدام غرولند می کردند، هیچگاه شاد و سرخوش نبودند و با مسافرانشان برخورد مناسبی نداشتند.

سخنان وین دایر، بر من چنان تاثیری گذاشت که تصمیم گرفتم تجدید نظری کلی در دیدگاهها و باورهایم به وجود آورم

پرسیدم:

چه تفاوتی در زندگی تو حاصل شد؟

گفت:

سال اول، درآمدم دو برابر شد و سال گذشته به چهار برابر رسید.

نکته ای که مرا به تعجب واداشت این بود که در یکی دو سال گذشته، این داستان را حداقل با 30 راننده تاکسی در میان گذاشتم؛ اما فقط 2 نفر از آنها به شنیدن آن رغبت نشان دادند و از آن استقبال کردند.

بقیه چون مرغابیها، به انواع و اقسام عذر و بهانه ها متوسل شدند و به نحوی خود را متقاعد کردند که چنین شیوه ای را نمی توانند برگزینند

 می خواهید گناه نابسامانیهای خود را به گردن این و آن بیندازید  یا برخیزید و اختیار زندگی خود را به دست بگیرید؟

یاد ایام

در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند

عشق

بیا سیراب کن امشب لبان تشنه آبم را
نوازش کن تنم؛ از من بگیر احساس نابم را
نشسته کنج رویایم خیال ناز چشمانت
بیا در گوش نجوا کن تو لالایی خوابم را
میان صحن آغوشت مرا با بوسه مهمان کن
که باران می زند امشب تن خشک سرابم را
به طعم شور شیرینم بیا فرهاد وار امشب
حریمم بشکن و حتی بگیر از تن حجابم را
بخوان از چشم بی تابم سوال سالها تردید
بگو ای عشقِ من! با شوق چشمانت؛ جوابم را
پریشانم نمی بینی ؟؟؟ بیا آرامش جانم
که تسکین می دهد عشقت تمام اضطرابم را

مدیران مسئول اینگونه عمل می کنند.

سال 1973 من مدیر پروژه برنامه ساخت و پرتاب ماهواره هند شدم. هدف ما قرار دادن ماهواره هند در مدار تا سال 1980 بود. به من بودجه و نیروی انسانی لازم داده شد و صراحتاً به من گفته شد که تا سال 1980 باید ماهواره را به فضا پرتاب کنیم. هزاران نفر با هم در تیم های علمی و فنی برای دستیابی به هدف کار می کردند.

ماه آگوست سال 1979، ما اطمینان داشتیم که برای پرتاب آماده هستیم. به عنوان مدیر پروژه، من به مرکز کنترل پرتاب رفتم. چهار دقیقه قبل از پرتاب، کامپیوتر شروع به تست موارد تنظیم شده در چک لیست کرد. یک دقیقه بعد، برنامه کامپیوتری تست را متوقف کرد؛ نمایشگر خبر از اشکال در برخی از مولفه های برنامه می داد. متخصصان همراه من گفتند که جای نگرانی نیست؛ آنان محاسباتی انجام دادند و گفتند که می توانیم ادامه دهیم. بنابراین برنامه کامپیوتری را متوقف کردم و وضعیت را به حالت دستی تغییر دادم و دکمه پرتاب راکت را زدم. در مرحله اول همه چیز خوب کار کرد. در مرحله دوم اشکالی پیش آمد و راکت به جای اینکه به سمت فضا حرکت کند در خلیج بنگال سقوط کرد. این یک شکست بزرگ بود!!

پرتاب ساعت 7 صبح انجام شده بود و رئیس سازمان تحقیقات فضایی هند ساعت 7 و 45 دقیقه صبح یک کنفرانس خبری با حضور خبرنگاران داخلی و خارجی ترتیب داد و خود پشت تریبون قرار گرفت و گفت که مسئولیت این شکست را به عهده می گیرد. او گفت که تیم تحت رهبری او در این مدت سخت کار کرده اند اما پشتوانه فنی بیشتری نیاز بوده است. او به رسانه ها اطمینان داد که سال بعد یک پرتاب موفق خواهند داشت. من مدیر پروژه بودم و این شکست، به دلیل کوتاهی و اشتباه من بود، اما او به عنوان رئیس سازمان، مسئولیت شکست پرتاب را به عهده گرفته بود.

سال بعد، در جولای 1980، دوباره پرتاب ماهواره را اجرا کردیم و این بار موفق شدیم. مردم همه خوشحال بودند. دوباره یک کنفرانس خبری برگزار شد. رئیس سازمان تحقیقات فضایی من را به کناری کشید و گفت: «امروز تو کنفرانس خبری را برگزار میکنی.»

آن روز یک درس خیلی مهم یاد گرفتم. وقتی خطایی پیش آمد، رهبر سازمان آن را به عهده گرفت. وقتی موفق شدیم، آن را به تیمش نسبت داد. بهترین درس مدیریتی که یاد گرفته بودم از خواندن کتابها بدست نیامده بود بلکه از آن تجربه حاصل شده بود.

داستانی آموزنده

پس از 11 سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد.

پسر بچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه آنرا خورد. او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد و بسیار از اینکه با شوهرش مواجه شود وحشت داشت.

وقتی شوهر پریشان حال به بیمارستان آمد و دید که فرزندش از دنیا رفته رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه بزبان آورد.

فکر میکنید آن سه کلمه چه بودند؟

شوهر فقط گفت: "عزیزم دوستت دارم!"

عکس العمل کاملاً غیر منتظره شوهر یک رفتار فراکُنشی بود. کودک مرده بود و برگشتنش به زندگی محال. هیچ نکته ای برای خطا کار دانستن مادر وجود نداشت. بعلاوه اگر او وقت میگذاشت و خودش بطری را سرجایش قرار می داد، آن اتفاق نمی افتاد. هیچ دلیلی برای مقصر دانستن وجود ندارد. مادر نیز تنها فرزندش را از دست داده و تنها چیزی که در آن لحظه نیاز داشت دلداری و همدردی از طرف شوهرش بود. آن همان چیزی بود که شوهرش به وی داد.

گاهی اوقات ما وقتمان را برای یافتن مقصر و مسئول یک رویداد صرف می کنیم، چه در روابط، چه محل کار یا افرادی که می شناسیم و فراموش می کنیم کمی ملایمت و تعادل برای حمایت از روابط انسانی باید داشته باشیم. در نهایت، آیا نباید بخشیدن کسی که دوستش داریم آسان ترین کار ممکن در دنیا باشد؟ داشته هایتان را گرامی بدارید. غم ها، دردها و رنجهایتان را با نبخشیدن دو چندان نکنید.

اگر هرکسی می توانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد، مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود می داشت.

حسادت ها، رشک ها و بی میلی ها برای بخشیدن دیگران، و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید و خواهید دید که مشکلات آنچنان هم که شما می پندارید حاد نیستند

فک و فامیله داریم؟

تو عروسی یکی از فامیلا دلار میریختن رو سر عروس و داماد! حمله به دلارا سی مجروح به جا گذاشت! فرداش همه رفتیم صرافی یارو گفت دلارا تقلبیه!!! : فک و فامیله داریم؟

پسره فامیلمون رفته خارج 2 هفته با فیلتر شکن میرفته تو فیسبوک بعد از 2 هفته فهمیده نیازی به فیلتر شکن نیست
فک و فامیله داریم؟

دارم غرمیزنم این چه قیافه ایه من دارم.. عمه ام میگه غصه نخور زشتا خوش شانسترن!! :|فک و فامیله داریم؟

دایی بابام(خدا بیامرز)وقتی ما رو نصیحت میکرد:پدر مادراتون بهتون یه حرفی میزنن،تو روشون بگین چَشــــم..ولی تو دلتون بگین:پـــــــــَشـــــــــــــم! فک و فامیله داریم؟

دختر دایی بنده رفته دندونپزشکی عصب کشی کنه! طی 3 جلسه از درد دو بار با پا کوبیده به دکتر بدبختش، 4 بار زده تو سرش، دو بار دست دکتر رو چنگ زده خلاصه زده یارو رو لت و پار کرده! امروز همون دکتره اومد خواستگاریش : ایشالله همه جوونا خوشبخت شن . فک و فامیله داریم؟

داداشم زندگیشو داده یه آیپد خریده اونوقت بابام به آیپدش میگه:پاره آجر! :| فک و فامیله داریم؟

دختر خالم به بچش واسه اينكه شيريني زياد نخوره دندوناش خراب نشه گفته شيريني ها رو شمردم يدونش كم بشه ميزنمت. بچه هم وقتي همه خواب بودن رفته همه شيريني ها رو نصفه گاز زده كه تعدادش كم نشه!
استعدادت تو حلقم !

18 سال رفتیم خونه داییم! عیدی نداد... امسال نرفتم به همه عیدی داده!

مامانم آجیلارو واسه عید قایم کرده بود الان هرچی میگرده خودش پیداش نمیکنه.. :|

.دعوت مودبانه ي بابام از من براي صرف شام :
تَن لَشتو از پشت كامپيوتر جمع كن بيا پاي سُفره پهن شو !

تو اخبار گفت چند نفر تو سوییس کشته شدن، مامانم برگشته میگه:"آخی طفلی ها دم عیدی چه بلایی سرشون اومد"

من هنوز سر اون عیدی هایی که ازم میگرفتن و میرفتن واسم حساب بانکی باز میکردن، اما هیچ وقت ندیدمشون،با خونوادم درگیرم.

مامانم داره به يه زنه آمريكايي هفت سينو توضيح ميده:
It should be start with S like Apple !

یادش بخیر قدیمـا رو عیدی فک و فامیل حســـــاب باز میکردیم. امسال خیلـــی بهمون لطف کنن ماچمون میکنن…! فک و فامیله داریم؟

مامانم امروز با چشمای اشکـ آلود اومده طرفم و میگه: پسرم تو رو به جوونیت قسم، تو رو به روح پدر مرحومم قسم، تو رو به شیر خودم قسم، دیگه.......قاشق تو این ظرفای تفلونِ من نزن!

عمه هام اومدن خونمون، سه تایی دارن پشت سر مادرشوهراشون حرف میزنن. دلم واسه مامانم میسوزه که نمیتونه تو بحثشون شرکت کنه


چند سال پيش چادر مادرمو سرم كردم و واسه خنده يهو مادر تا منو ديد جفت دستاشو رو به آسمون برد و از ته دل خدا رو شكر كرد و گفت خدا رو صد هزاررررر مرتبه شكر كه دختر نشدی وگرنه هيچ امام و امام زاده ای هم نميتونست تو رو شوهر بده با اين دماغت

دیشب مامانم خیلی غمگین بود رفتم براش کلی اس ام اس خوندم کلی خندید بعد هی میگفت اینو بهم بده .... 5000تومن شارژ فدای یه خنده مامانم ....

خواهرزادم کلاس اوله تکلیفشون اینه از
۱تا ۹۰ بنویسن حالا این خواهرزاده ما...یه عدد مینویسه درازمیکشه یه غلت میزنه یه عدد دیگه یه کارتون می بینه یکی دیگه گرسنه میشه... میگم دایی اینجوری تا صبم تموم نمیشه میگه خسته ام میفهمی خسته!!!

با مامانم رفتيم مغازه تعميرات تلفن كه تلفن بي سيم خونرو بديم درست كنن....ياروو تلفن زده به پيريز بعد با موبايلش زنگ زد كه ببينه زنگ ميخوره يا نه....تلفن كه زنگ خورد مامانم به من ميگه اين آقاهه شماره مارو از كجا داشت.....ماااااامااااان..فک و فامیله داریم

به خالم که آمریکا زندگی میکنه با کلیییی ذوق و شوق گفتم: خاله من خیلی دوس دارم بیام اونجازندگی کنم. برگشته میگه : خب اینجا کسی رو داری بری پیشش؟؟؟ فک و فامیله داریم؟

تلویزیون داره یه برنامه درباره علائم اعتیاد نشون میده. هر علامتی که میگه مامانم زیر چشمی با شک منو نگا میکنه . فک و فامیله داریم؟

با دختر خالم رفته بودیم بیرون، دوست پسرش ما رو دید اومد جلو گفت:"این پسره کیه؟" دختر خالم هم اومد تریپ شاخی و دفاع از من بیاد گفت:"هر خری که هست به تو چه؟" . فک و فامیله داریم؟

پسر خالم کلاس دوم تو امتحانشون یه سوال داشتن که گفته بود:آیا میدانید رود هیرمند به کدام دریا میریزد؟؟ اینم نوشته بود:بله میدانم...معلم خوشش اومده بود نمره کامل داده بود!!! فک و فامیله داریم؟

به خواهرزادم که دوم دبستانه میگم : خوشحالیا، همش تعطیلی ؟ میگه : برو دایی واقعا تعطیلیا ! اقتصاد کشور فلج شد رفت پی کارش ، بعد بمن میگی خوشحالم ، برو پلی استیشنتو بازی کن دایی ! فک و فامیله داریم؟

پسرم شش سالشه اومده با دوربين از من عكس گرفته ميگه ميخوام بزرگ شدم به پسرم نشونش بدم بگم اين بابام بود!!! بهش ميگم پسرت خودش منو ميبينه ديگه. ميگه معلوم نيست. مگه من باباي خدا بيامرزتو ديدم ؟! پسره من دارم ؟؟!!! فک و فامیله داریم؟

ديشب نشستيم پاي ماهواره سريال عاشقانه ميبينيم. زن داداشم (كه نوعروسم هست) برگشته با عشوه به داداشم ميگه: مهرداد، اگه چي بشه تو منو ميبري طلاق ميدي؟ داداشم خيلي جدي برگشته ميگه: اگه سكه برگرده به همون 400تومن!!فک و فامیله داریم؟

 پسر داییم میگه خوش به حالت که تک فرزندی !! میگم چرا؟ میگه : واسه اینکه برا خوردن ته دیگه مارکارونی کسی نیست شریکت شه! همچین منطقی دارن جوانانه فامیله ما!!! فک و فامیله داریم؟

نصفه شبي دارم درس ميخونم مادر اومده تو اتاق ميوه داد بهم.خواست بره بيرون گفت زبونتو ببينم! منم زبونمونو در اوردم يهو گفت سلام رکس. بعدم خوشحال و خندان رفت بيرون. نميدونم خنده و شادي به چه قيمت اخه؟ فک و فامیله داریم؟

یه عروسی رفتیم از فک و فامیل حزب اللهی به جای ارکستر و دی جی دست میزدن و میخوندن که:صل علی محمد،صلوات بر محمد.به عموم میگم خجالت نمیکشن؟ یکی از فامیل، نزدیک ما ایستاده بود شنید حرفم رو.برگشته میگه:آقای مهندس چه اشکال داره کمی شادی هم بد نیست.فک و فامیله داریم؟

نشسته بودم سر کلاس مامانم بهم اس ام اس داد : 700 هزار تومن ترمی بابای بدبختت داره واسه دانشگاهت پول میده اونوقت تو سر کلاس گوشیتو چک میکنی ببینی کی اس ام اس داده الاغ؟؟ فک و فامیله داریم؟

.نصف شبی خواب بودم دختر خالم 5 سالشه اومده بیدارم کرده میگه خواب دیدم شرک داره منو میخوره ..بعد با گریه میگه برو سی دیشو بیار بشکونیم!!!فک و فامیله داریم؟

خواب بودم، پسرداییم رفته سروقت گوشیم اسم خودشو به
Irancell تغییر داده، روز و شب بهم SMS میده مشترک گرامی روز جهانی معلولین ذهنی بر شما مبارک!!فک و فامیله داریم؟

.تو جشن مهد کودک خواهرزادم ,جلو شونصدتا مادر و پدر, مربی مهد با شوق با ..خواهرزادم جلو میکروفون حرف میزد... منم خر کیف...
مربی: کسری جون، شمردن بلدي؟
کسری : آره! داییم يادم داده!
مربيه : آفرين به تو پسر خوشگل و داييت!خوب حالا بگو ببينم، بعد پ...نج چيه؟
کسری : شيش!
مربيه : آفرين عزيزم، حالا بگو بعد هفت چيه؟
کسری : هشت!
مربيه : آاافرين! حالا بگو بعد ده چيه؟
کسری : سرباز.فک و فامیله داریم؟

با بابام حرفم شده، میگه: واس خاطر چهل تومن یارانه باید این الدنگ رو تحمل کنیم!! فک و فامیله داریم؟

.پسرخالم اومده خونمون میگه یه ماه دیگه میخوام برم ایتالیا !
داداشم بهش گفت روزه ای ؟
پسرخالم : آره
داداشم : الان گه زیادی خوردی روزت باطل شد :|
فک و فامیله داریم؟

.سر صبح از خواب بیدار شدم میگم سلام بابای مهربونم . میگه سلام گرگ بی طمع نیست باز پول میخوای؟ پولاتو چه کار میکنی؟ نکنه معتاد شدی؟ بدبخت ترک کن ؟ بعد 5 دقیقه تیکه انداختن میگه شوخی کردم میخواستم خواب از سرت بپره. فک و فامیله داریم؟

ساعت 5 دارم میرم بیرون به بابام میگم 12 میام میگه اخه تو به درک اون دختره صاحاب نداره؟!!!!فک و فامیله داریم؟

داستان زندگی

وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می‌کرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب می‌دیدم.

یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او می‌گفتم که در ذهنم چه می‌گذرد. من طلاق می‌خواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمی‌رسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟
ادامه نوشته

سلام و خدا حافظ

هر چیزی را آغازیست وپایان.
روزی با دعوتی آمدم و روزی با دشنام بدرقه ام کردند.
هرگز نخواستم از کسی سواستفاده ایی کنم یا دروغی بگویم ولی دریغ که دوستی که می پنداشتم دوست است این نامردی را در حقم نمود.
چقدر سخت بود خنجر از پشت خوردن از کسی که به او اعتماد داشتی.
عزیزان بیش از این نمی گویم.
می روم و کار خویش می گیرم تا روز داوری. هر چند که او را نیز بخشیدم.
شاد باشید و شاد زی.
رها

عادات زشت ما

به نقل از کتاب ”همه آدمهاي شاه”

نوشته استيون کينزر

 

انگلستان در سال 1329 گروه تحقيقاتي را تشکيل مي دهد تا علت و زمينه هاي بحران در ايران را پيدا کند.

از جمله پژوهش در مورد روانشناسي ايرانيان بوده، که يک ديپلمات انگليسي بعد ازتحقيق اينگونه ايرانيان را توصيف مي کند :

 

·         “ ريا کاري بدون دستپاچگي،

·         اعتقاد به قضا و قدر،

·         اهميت ندادن به زجر کشيدن …

·         ايرانيان عادي تو خالي و بي اخلاق وهميشه مشتاق قول دادن در قبال کارهايي اند که قادر به انجام دادنش نيستند ويا اصلاً                قصد انجام دادنش را ندارند.

·         اهل طفره رفتن،

·         فاقد انرژي و استقامت،

·         اما تابع قدرت و انضباطند.

·         بالاتر از همه، از توطئه و تباني لذت مي برند

·         و هر زمان که منافعشان حکم کند، به آساني از اعمال غير اخلاقي تبعيت مي کنند.

·         ايراني دروغگويي ماهر است،

·         اما انتظار ندارد که گفته هايش را باور کنند.

·             ايرانيها در زمينه هاي فني به راحتي معلوماتي سطحي کسب مي کنند و خود را متقاعد ميسازد که به معلوماتي عميق

           دست يافته اند.”

 

تحقيقات انگليسي ها در مورد ايراني ها زماني جوابي غير از اين خواهد داد که هر يک از ما تصميم بگيريم در مقابل اين عادات زشت ريشه دار تاريخي مان مقاومت کنيم و هزينه اش را بپردازيم

سعي کردن براي تغيير عرف يعني در خلاف جهت جريان  رودخانه شنا کردن.

آيا ما آدم هاي مبارزي هستيم؟

 

دوست داشتید منتشر کنيد

. . . کمدی الهی...

 

يكهو بزنه و همين روزا دنیا تموم بشه...
اون روز آخر هم اونقدر طولانی بشه که حضرت مهدی و حضرت عیسی مسيح هم هر دو تا ظهور کنن…
بعد قیامت بشه... همه به صف بشن... مسلمونا، مسیحی‌ها، یهودی‌ها، بی‌دینا، همه و همه...
منم اون وسط مسط ها قِل بخورم واسه خودم... هی از این صف برم تو اون صف...
بعد خدا بیاد بگه بنده‌ها، یه خبری دارم واستون...
 
اون صد و بیست و چار هزار تا پیامبر بودن که فرستادم براتون در قرون گذشته؟!
ما همه بگیم خُب خُب!
خدا بگه پیامبر ِ يكصد و هیجده هزار و سیصد و نود و دوّم ميدونين كي بود؟!
بعد ما بگیم خُب خُب...! نه نميدونيم...!!!
بعد خدا بگه می‌دونین اسمش چی بود؟
بعد ما هی به هم نگاه کنیم بگیم نه والله...
بعد خدا بگه می‌دونستم نمی‌دونین، آخه خودم هیچ‌وقت بهتون نگفتم...
اسمش جَپَرقوظ بود. تو رشته کوهای هیمالیا مبعوثش کردم…
 
کلاً هم صد نفر بیشتر بهش ایمان نیاوردن...
اون بر حق بود. دین کامل مال اون بود... جَپَرقوظیان می‌رن بهشت، بقیه جهنم...
بعد جبرئیل و میکائیل و عزرائیل و اسرافیل و اون صد تا جَپَرقوظی آی بخندن به ما، آی بخندن...
خدا هم هی گوشه لبشو گاز بگیره، سعی کنه نخنده به همه ... و بگه آخه شوخی بود و اينا... واقعاً...

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کجایید بچه ها؟

کی نیست بیاد اینجا؟

نکته روز

در مقابل دو گروه از آدم‌ها همیشه سکوت کردم :

اونایی که بیش از حد معمول دوست‌شون دارم !
اونایی که بیش از حد معمول بی‌شعور هستن !‬

تلخند

شبی مست رفتم اندر ویرانه ای
ناگهان چشمم بیافتاد اندر خانه ای

نرم نرمک پیش رفتم در کنار پنجره

...تا که دیدم صحنه ی دیوانه ای
پیرمردی کور و فلج درگوشه ای
مادری مات و پریشان همچنان پروانه ای
پسرک از سوز سرما میزند دندان به هم
دختری مشغول عیش و نوش با بیگانه ای
پس از ان سوگند خوردم مست نروم بر در خانه ای
تا که بینم دختری عفت فروشد بهر نان خانه ای

آیا همه چی به نفع آقایان است!!!



اگر مرد زن نگیرد عاقل است ولی اگر زنی شوهر نکند ، «بیخ ریش پدرش مانده» است.
اگر مرد شب ها تا صبح بیرون از منزل بماند، «مهمانی» بوده است ولی اگر زن بعد از غروب آفتاب به منزل بیاد «ددر» رفته بوده.
اگر مرد با خشونت صحبت کند «لحن مردانه» دارد و اگر زن با خشونت حرف بزند «بی ادب » است.
اگر مرد سهل انگار باشد «جوانمرد» است ولی اگر زن بردبار و با گذشت باشد «بی عرضه و شلخته» است.
اگر مرد ساعت ها با کسی در گوشی صحبت کند «کسب اخبار» است و اگر زنی همان قدر حرف بزند «پرگو» است.
اگر مرد در حضور دیگران به زنش محبت کند «مهربان و وفادار» است ولی اگر زن اینکار را انجام دهد «بی حیا» است.
اگر مرد پر خور باشد «خوش اشتها» است ولی اگر زن پر خور باشد «شکمو» است.
اگر مرد چهل سال داشته باشد «جوان» است و اول چلچلیش ولی اگر زنی سی و پنج سال بیشتر داشته باشد «مسن» است
اگر مرد خراّج باشد «دست و دل باز است» و اگر زنی خراّج از آب در بیاید «خانه خراب کن» است.
اگر مرد خسیس باشد «مقتصد و صرفه جو» است و اگر زن بخیل باشد «گدا» است.
اگر مرد موهایش سفید شده باشد «پخته و موقر» است ولی اگر زن موهایش قدری خاکستری باشد «پیرزن» است.
اگر مرد کم حرف باشد «متین و سنگین» است ولی اگر زن کم حرف بزند «از خود راضی و اخمو» است.‬

فقر این است

روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند . آن ها یک روز و یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند .
در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید : نظرت در مورد مسافرت مان چه بود ؟
پسر پاسخ داد : عالی بود پدر !....
پدر پرسید : آیا به زندگی آن ها توجه کردی ؟
پسر پاسخ داد: فکر می کنم !
پدر پرسید : چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت : فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا . ما در حیاط مان فانوس های تزئینی داریم و آن ها ستارگان را دارند . حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آن ها بی انتهاست !
در پایان حرف های پسر ، زبان مرد بند آمده بود . پسر اضافه کرد : متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعأ چقدر فقیر هستیم